جدول جو
جدول جو

معنی نوا نوا - جستجوی لغت در جدول جو

نوا نوا
بی اشتها
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع و تباه شده، بینوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
کسی که گوش به پند و اندرز نکند، حرف نشنو، کر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نوا
تصویر خوش نوا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
گوارا باد، نوش باد، نوشانوش:
نیست خالی بزم او از باش باش و نوش نوش
نیست خالی رزم او از گیرگیر و های های،
منوچهری،
ساقی غم که جام جام دهد
عمر درنوش نوش می بشود،
خاقانی،
هر شرب سردکرده که دل چاشنی گرفت
با بانگ نوش نوش چشیدم به صبحگاه،
خاقانی،
چو بیدارم کنند از خواب مستی چشم آن دارم
که همسنگ اذان گیرند بانگ نوش نوشم را،
سنجر کاشی (از آنندراج)،
، پیاپی نوشیدن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نَ)
خوش صوت. با صوت خوب. خوش صدا. خوش آواز:
همه برگ او یک یک اندر هوا
از آن پس چو مرغی بدی خوش نوا.
اسدی (گرشاسبنامه).
در کنف فقر بین سوختگان خامنوش
بر شجر لا نگر مرغ دلان خوش نوا.
خاقانی.
شاهد دل ناشناست ورد زبان کژ مده
مطرب جان خوشنواست نغمۀ موزون بیار.
خاقانی.
بود بقالی و او را طوطیی
خوش نوا و سبز و گویا طوطیی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
ضایع شده، بینوا
فرهنگ لغت هوشیار
سبک بی وقار جلف: تیز بر ریش آن مزکی کو کار سازش لوا لوا باشد، (کمال اسماعیل رشیدی)، رذل سفله
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که تهدیست بوده و سر و وضعی درست نداشته و بسبب اتفاقی یا انعام و بخشش کسی بنوایی رسیده و سر و وضع خود را تغییر داده و زندگیش را سامان بخشیده (ازفرعا. جما) : (کوری چشم کس که خواست نبیند ما و تو باشیم نو نوار علی جان خ) (عارف. دویان. چا. تهران 1337 ص 314)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشا نوش
تصویر نوشا نوش
گفتن نوش باد نوش باد، (همراه با ده پیمایی) : (پیش آر نو شانوش را از بیخ بر کن هوش را آن عیش بی رو پوش رااز بند هستی بر گشا) یا در نوشا نوش آمدن، نوش باد گفتن و باده نوشانیدن: (دارو در قدح شراب افکند چنانکه کس ندید و در نوشا نوش آمد)، جام پر و لبا لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
آنکه نمی شنود، و شنوائی ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
((ش نَ))
کر، کسی که شنوایی ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نابنوا
تصویر نابنوا
((بِ نَ))
آن چه که ضایع شده و به کار نیاید، تباه، بی نوا، تهیدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نا روا
تصویر نا روا
غیر مجاز
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش آواز، خوش الحان، خوشخوان، خوش نغمه
متضاد: بدنوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sourd
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از روی بی میلی، خوردن غذا از روی بی اشتهایی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
বধির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
חירש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
聴覚障害の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
聋的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
kiziwi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
귀 먹은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sordo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
बहरा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
sordo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
taub
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
doof
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
глухий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
глухой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
głuchy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
surdo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناشنوا
تصویر ناشنوا
หูหนวก
دیکشنری فارسی به تایلندی